الهام کوچولوالهام کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

الهام کوچولو

بدون عنوان

دختر شیرین من هر روز در حال پیشرفته ومن از این همه لحظات نابی که برام می سازه خوشحال. این پست برای نوشتن کارهای جدیدته قربونت برم.همین الان کنار منی و داری به زبون خودت شعر تولدت مبارک می خونی .تادوو تادوو. بهت می گم الهام عزیز دلم کن می گی عزی ی وخودتو می ندازی تو بغلم. عاشق پیام های بازرگانی هستی مخصوصا لوسی. تا شروع می شه می دویی می ری جلو تلویزیون و شروع می کنی به نانای کردن. وقتی می خوام بشورمت می گی اب بادی وکلی ذوق می کنی. بهت می گم الهام تی تی کجاست؟لباست رو نشون می دی . تلفن رو می گیریو می گی الووو. ازت می پرسم الهام ببعی چی می گه؟می گی بع بع. هاپو چی می گه؟هاب هاب. جوجوک چی می گه؟جی جی. وکل...
19 اسفند 1392

جشن تولد

سلام عشقم. بالاخره با سه ماه تاخیر به دلایل مختلف چهارشنبه ی هفته ی قبل تولدتو گرفتیم انشالله هزار ساله بشی عزیزم. انقد این تولد روت تاثیر گذاشته که نگو.هنوز که هنوزه دست می زنی و می گی برات شعر تولدت مبارک بخونم .خودتم به تولد می گی : تدوو در مورد مراسم باید بگم حدود چهارده پونزده تا مهمون داشتیم.برای عصرونه هم ساندویچ الویه داشتیم همراه نوشابه.بعلاوه ی کیک میوه و چای.البته یادم رفت ازشون عکس بندازم.شرمنده تزیینات رو هم خودم درست کردم.شبا (منظور سه چهار شب)بعد اینکه می خوابیدی. حالا نوبت عکساس.فکر کردم برای خاطره هم که شده بهتره چن تا از عکس از لباسهای نوزادیت بزارم.ببین چقد کوچیک بودی که این لباسهای فسقلی و م...
19 اسفند 1392

دوباره سلام

گلکم.عسلکم.خوشگلم.سلاااااام مامان.اخیش بعد یه مدت طولانی اومدم تو وبت.الان احساس می کنم نمی تونم چیزی بنویسم.کلمه ها مدام از ذهنم می پرن.اصلا از کجا باید بگم......خیلی خب از خودت مینویسم.که داری روز به روز جلوی چشام قد میکشی و من و غرق لذت می کنی.خیلی شیرینی.خیلی درکت بالاست ومن به داشتنت می بالم.الهام کوچولوی دوست داشتنی من... از شیرین کاریات چی بگم که هر چی بگم کم گفتم.هر چی رو که بهت اشاره می کنم وازت می خوام بیاریشون.بلا فاصله برام میاری لباسات و می گیریو می زاری روی دوشت مثلا داری تی تی می پوشی می گم الهام می خوای کجا بری؟به در اشاره می کنی و بای بای می کنی یعنی می خوام برم دد به همه چی اشاره می کنی و با یه لحن شیرینی ازم می پرس...
9 اسفند 1392
1